با اسارت زن، هیچ کس بیشتر از خود مرد مجازات نمی شود (کارل مارکس). روز 25 نوامبر 1960 خواهران میرابل پس از تحمل ماهها شکنجه توسط نیروهای امنیتی دومینیکن کشته شدند .از سال 1981 روز 25 نوامبر برای یادآوری عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان (violence against women ) روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان برگزیده شد . سازمان جهانی بهداشت خشونت را اینگونه تعریف می کند: که استفاده عمدی از نیرو یا قدرت فیزیکی، ارعاب یا تهدید، برخورد با دیگری علیه یک گروه یا جامعه است که منجر به آسیب روانی، مرگ، سوء رشد و تکامل یا محرومیت و یا به احتمال باعث وقوع این موارد می شود. پس می توان گفت هرگونه عمل یا ترک عمل که موجب آسیب به زن می شود، یا او را در موقعیت تابع بودن قرار می دهد که موجب تبعیض برمبنای جنسیت باشد بعنوان خشونت شناخته می شود. با وجود این اگر خشونت با هرزه نگاری، پرداخت نابرابر, قاچاق ,فقر ,عدم دسترسی به تحصیلات و بهداشت , سقط جنین یا مسایلی از این دست آمیخته شود آنگاه خشونت قدرت توصیفی خود را از دست می دهد.
در اینجا قصد داریم با جوامع و ادیانی که زن را به عنوان موجودی پست یا ارزشمند قلمداد می کنند آشنا شویم، چراکه این تاریخچه در درک موضوع کمک خواهد کرد. بطور مثال در آیین کنفوسیوس زن را کاملترین مخلوق با مقام انسانی معرفی کرده است. همچنین در دین زرتشت زن همانند مرد دارای ارزشی مساوی و شأن و مرتبه ای برابر بوده و حق تصدی مناسب عمومی و اجتماعی را داشته است اما در مقابل اینها در شریعت بودا زن را موجودی شریر معرفی کرده که برای فاسد ساختن مرد، در درون او نیروی تعبیه شده است. در اقوام یهود نیز زن را مایه بدبختی و مصیبت معرفی می کردند و وجود او فقط از جهت تأمین سرباز قابل تحمل بوده است. یهودیان قدیم به هنگام تولد ختر شمع روشن نمی کردند و مادری که دختر به دنیا می آورد می بایست دوبار غسل می گرفت اما مردها به عهد خود با (یَهُوه) می بالیدند و همیشه در نماز خود تکرار می کردند (خدایا از تو سپاسگزاریم که مرا زن و کافر نیافریدی) و همچنین براساس روایات مسیحت، زن مسئول گناه بشر معرفی شده و به موجب همین خدا ناگزیر می شود فرزند خویش را معبوث کند تا به دار آویخته شود و با خون خویش، گناه بشر را که زن آغازگر آن بوده بشوید. در این مرام زن تنها عامل نافرمانی و گناه نیست بلکه متعلق به نوع بشر نیست. همچنین در قانون حمورابی آمده زن تابع شوهر و محروم از استقلال در اداره و عمل است اگر زن تبعیت و اطاعت از شوهر خود در امور معاشرتی نداشته باشد شوهر حق دارد او را از خانه بیرون کند و با وجود او زن دیگری اختیار کند پس از این جریان حق دارد او را چون کنیزی مورد معامله قرار دهد. اگر از زن در اداره خانه خطایی سربزند یا اسراف کند شوهر حق دارد او را به قاضی معرفی کند و پس از اثبات جرم او را در آب غرق کند. در روم قدیم مرد مالک الرقاب خانواده بود و زن حق مالکیت نداشته و از ارث محروم بود و اجازه معاشرت نداشت. همین طور در یونان باستان، زنان از نظر اخلاقی، اجتماعی، حقوقی، در اوج بدبختی و تیره روزی قرار داشتند و دارای هیچ گونه مقام ارزشمند نبودند. در تمدن سومر نیز حکم اخلاقی برای مرد و زن یکسان نبود و آنها در مالکیت وارث با یکدیگر تفاوت داشتند بطور مثال: زنای مرد راسبکسری و قابل اغماض می دانستند در صورتی کیفر زن مرگ بود. در قانون نامه مائو در هند با چنین جملاتی از زن یاد شده است ((سرچشمه ننگ، زن است. سرچشمه ستیز، زن است. سرچشمه وجود زیرین، زن است، پس باید از زن پرهیز کرد)) و در آیین بودا گفته شده ((زن، مانند تمساح و نهنگ مخوف و خون آشامی است که در رود زندگی منتظر می نشیند تا شناوری را شکار کند.)) در مورد زنان تارک دنیا، با شرایطی بسیار سخت آنها را برای ترک دنیا می پذیرد: اما آنان را مطیع مردان راهب می سازد تا هر 15 روز یکبار خود و اعمال خود را به مردان راهب عرضه کنند و تمام سلوک بطور کلی تحت نظر راهبان اداره شود. در آیین برهمنی نیز زنان در بسیاری از امور همدوش (پارایاها) بودند ولی حق فراگرفتن علم ,مهرورزی و پرسش الهه را نداشتند. بنابراین می توان چنین استنباط کرد تبعیض و خشونت از گذشته دور تا به امروز وجود داشته و دارد. اگرچه در قرن بیستم به بعد مشارکت و همفکری زنان در مسایل گوناگون کمی مورد توجه و عنایت جامعه جهانی قرار گرفته و تحول فکری و اجتماعی را در رفع تبعیض به همراه داشته است ولی شیوه خشونت های فیزیکی، روانی، اجتماعی , اقتصادی و جنسی همچنان از طرف مقابلشان صورت میگیرد ,عوامل خشونت از طرف جامعه شامل مزاحمت های خیابانی , آزار و اذیت جنسی و تجاوز جنسی و غیره می شود . با این وجود موثرترین دلیل در خشونت علیه زنان می توان به قصور حکومت ها، عوامل قانونی، عوامل سیاسی، عوامل اقتصادی، عوامل فرهنگی، سنت ها و عقاید تحمیلی و متعصبانه، تأثیر رسانه های گروهی، مواد مخدر داروها و الکل، تأثیر سوابق کودکی، تبعیض جنسی، نظر به پنهان کاری، روش های حل و فصل اختلافات، ویژگیهای شخصیتی شخص مرتکب، ساختار نابرابر قدرت میان روابط زن و مرد می توان اشاره کرد.
آثار و پیامدهای خشونت علیه زنان به دلیل به عدم دسترسی به آمار و اطلاعات کافی در این زمینه و هم چنین به دلیل دور از چشم بودن (خانگی) بعضی از این اعمال خشونت بار قدری مشکل است: اما می توان به احساس پوچی و بدبینی، اختلالات روانی، کاهش احساس امنیت، افزایش خشونت در جامعه، گرایش زنان به اعتیاد، عوارض نا گوار به روی جنین، اختلال در هویت و کاهش عزت نفس و رواج خشونت ودر انتها به خودکشی اشاراتی را داشت.
نتایج مطالعه یک دهه قبل برروی زنان شهر تهران، که تحت انواع خشونت خانگی قرار گرفته بودند نشان داد که 30 درصد آنها تحت خشونت جسمی، 39 درصد خشونت روانی، و 10 درصد تحت خشونت جنسی بوده اند، مشت، لگد وسیلی با بیشترین فراوانی 91 درصد، هل دادن 80 درصد شایعترین نوع خشونت جسمی گزارش شده است. تحقیر، توهین یا ناسزا با فراوانی 93 درصد و تهدید و ارعاب با 83 درصد شایعترین انواع خشونت های روانی اعمال شده بر علیه زنان بوده است. از لحاظ وضعیت سلامت روان، 1/34 درصد نمونه مشکوک به اختلال روانی، اضطراب و افسردگی بوده است. این میزان در افرادی که تحت خشونت خانگی قرار داشته اند 5/3 برابر افرادی بود که تحت خشونت خانگی نبودند. بررسی برخی عوامل مؤثر در ارتکاب خشونت علیه زنان نشانگر وجود ارتباط معنادار آماری بین اعتیاد همسر ؛وضعیت اقتصادی پایین و تعداد فرزندان بیشتر خانواده می باشد.
بنابر گزارش توسعه انسانی در دو دهه قبل مقیاس اختیاردهی جنسی در جهان براساس نمایندگی در مجلس 5/12درصد، ریاست و مدیریت ۱/۱4 درصد، کارهای فنی و تخصصی ۳/۳9 درصد و سهم درآمد کسر شده ۴۰ درصد می باشد. اما مقیاس اختیار جنسی در کشورهای صنعتی براساس نمایندگی مجلس 6/13درصد، ریاست و مدیریت 4/27 درصد، کارهای فنی و تخصصی 8/47 درصد و سهم درآمد کسر شده ۴۰ درصد می باشد.
خشونت علیه زنان پدیده پیچیده ای است که ریشه های عمیقی دارد بنابراین هر ابتکار یا فعالیتی در جهت حذف آن باید اعتقادات فرهنگی و ساختار اجتماعی جوامع را نشانه رود و تنها در ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان به آن پرداخته نشود.
منابع: