از دیواره های روم تا توئیتر ، دیوار نوشته ها حاکی از وسوسه ای دیرینه برای نوشتن یادگاری است که در واقع ماهیت اجتماعی این کهن فرهنگ بود که بستری فراهم نمود برای زایش ارتباطات اجتماعی عصر مدرن مثل فیس بوک و توئیتر که برای جلب توجهات بیشتر باید کاری فراتر از یادداشت اسم وتاریخ انجام می دادند و برای اثبات وجود خود باید پست کنید تا حضورتان را حس نمایید .
هر چند در توئیتر موضوع زمانی است اما در میان شهر آثار باستانی موضوع بیشتر مکانی است . ارتباطات ما با شرکت های اینترنتی بر مبنای یک قرارداد است که چارچوب مرسوم مسئله حریم خصوصی آنلاین را ترسیم می کند ، چیزی شبیه « قرار اجتماعی » هابز ، لاک و روسو . . . از حریم خصوصی یا آزادی مان در قبال « چیزی » صرف نظر کنیم .ولی نظریه پردازان کلاسیک برای این این سؤال که چرا باید آزادی خود را برای پیوستن به اجتماع فدا کرد ، توضیح قابل قبولی داشتند ، نظیر ترس از مرگ یا گرسنگی ، اما این منطق نمی تواند پیوستن افراد امروزی به شبکه های آنلاین امروزی را توجیه کند . بنابراین چرا با وجود تمام هشدارهای جدی افراد آگاه به این غول های فناوری می پیوندند ! ؟ صرفنظر از کالایی شدن روز افزون اطلاعات شخصی انسان ها می خواهند زندگی شان مهم باشد و در هر دوره ای واکنش تازه ای به این نیازشان داده اند چیزی که ممکن است یک تمایل ابدی برای مورد توجه بودن به نظر برسد .
ترس از عقب افتادگی که ناشی از تجربه نکردن تجربیات دیگران است ، حتی از مادی گرایی هم به مراتب بدتر است . با شروع نسل سوم اینترنت و پدیده ی نوینی به نام اینترنت اشیاء پایان مدرنیته و حریم خصوصی را رقم خواهد زد و تمام اینها فدای فضای تبلیغاتی می شود ، که این موج جدید به همراه دارد . این درهم تنیدگی ، همه چیز را به همه کس متصل می کند . مردم ، دستگاه ها ، منابع طبیعی ، خطوط تولید ، شبکه های تدارکات ، عادت های مصرف ، جریان های بازیافت و در واقع تمام جوانب زندگی اقتصادی و اجتماعی از طریق حسگرها و نرم افزارها به پایگاه اینترنت اشیاء متصل می شوند . این پایگاه لحظه به لحظه و همزمان ، کلان داده ها را به هر نقطه ای از مؤسسات بازرگانی ، منازل و وسایل نقلیه می رساند . سپس آن کلان داده ها با علم تجزیه و تحلیل پیشرفته پردازش می شوند و به شکل الگوریتم پیشگویانه در می آیند و در سیستم های خودکار برنامه نویسی می شوند . در نتیجه کارآیی ترمودینامیک بهبود یافته و بهره وری و هزینه های جانبی به شکل قابل توجهی رشد می کند و هزینه های تولید وتوزیع دامنه ی وسیعی از کالا ها و خدمات در کل اقتصاد به چیزی حدود صفر کاهش می یابد . حضور اینترنت اشیاء در همه جا ما را درست در مسیر هکرها قرار می دهد که دروازه های کاملاً نا محدودی برای ورود به زندگی دیجیتال را دارد و در جهت توجیهات اقتصادی به پیش رانده می شود . لائوتسه فیلسوف چینی می گوید : مسافر کار کشته رد پایی از خود بر جای نمی گذارد .
گشت وگذار در فضای مجازی نیز شاید با این آرمان تطابق داشته باشد . کاربران رد پا بر جا می گذارند آنها زندانیان سراسر بیم ( جرمی بنتنام )می شوند و جالب آنکه در این سراسر بیم احساس آزادی می کنند . این فرایند جهانی سازی که با تکنولوژی های جدید سرعت گرفته است فاصله ای را با فضای فرهنگی به وجود آورده است و آن مجاورتی که جهانی سازی به نوبه ی خود ایجاد می کند یکنوع استخر از تجربه های زندگی فرهنگی را در قالب فرم ها گنجانده است . از نظر فوکو ، نحوه ی فعالیت سراسر بیم به شکل عجیبی یادآور خود خود مراقبتی افراد در کل جامعه است که با وجود شاهدان همیشه مراقب ، که تک تک کلیک هایمان را در اینترنت نظار می کنند ، دیگر نیازی به اجبار فیزیکی نیست ، افراد بر خودشان نظارت می کنند . آنها نمی داند که این ناظران به دنبال چه می گردند و چه چیز را ثبت می کنند و یا مجازات نافرمانی چیست .
با این حال تخیلاتشان باعث می شود به راحتی قابل کنترل باشند . به اعتقاد فوکو در چنین شرایطی معماری نظارت به نحوی مخرب هوشمندانه و یکدست خواهد بود ، آن قدر « ملایم » که به زحمت برای کسی محسوس باشد ، مراقبت قدرت را « چند برابر ، خودکار و ناشناس » می کند این قدرت دیگر کمتر به شکل تهدید به خشونت از بالا به پاین نمود پیدا می کند و بیشتر به صورت « شبکه ای از روابط » مطرح می شود که افراد را به رضایت و عدم مخالفت ترغیب می کند . برداشت فوکو از قدرت مشابه توصیف زیگموند فروید در نقش « فراخود » به درون انسان است ، توصیفی که در کتاب تمدن و ملالت های آن آورده شده ؛ عامل بازدارنده و مؤثر بر اخلاق که توسط تمدن روی هر کس سوار می شود . چیزی « شبیه به پادگانی در شهر تصرف شده » که دولت های مدار بسته ی مدرن به لطف فن آوری های جدید به وجود آورده اند و گسترش داده اند .
نظارت شدید باعث خرد شدن آزادی بیان و عقیده می شود . انگار رسانه های اجتماعی افراد را در برابر چنین فشاری واکسینه کرده اند و این انسان را بنا بر تعریف فوکو به حیوانی معترف تبدیل می کند . الزام به اعتراف چنان در نقاط مختلف بازپخش شده و در ما ریشه دوانیده که دیگران را به چشم پیامد قدرتی که مارا محدود می کند نمی بینیم . در مقابل انگار حقیقتی که در پنهان ترین بخش سرشت ما جای دارد که حتما باید به بیرون بروز کند .
آگوستین قدیس در کتاب اعترافات می گوید اعترافات می تواند محل نمایش مجموعه ای از فضیلت های دموکراسی باشد که فضیلت هایی مانند صداقت ، شجاعت و تواضع است . هر چند اگر کسی به فوکو باور داشته باشد می داند که این اعتراف همیشه شامل نوعی نیرنگ است چرا که همیشه در پیشگاه صاحب اختیار نمود پیدا می کند ، حال چه واقعی چه خیالی .